۱۳۸۶/۰۶/۰۷

Cut!

#هه هه! اینم از تابستون؛ بلاخره تموم شد. خیلی فاز میده ایام بی امتحانی...خیلی. تا لنگ ظهر خواب، تا نصفه شب بیدار. زندگی یعنی این!!!
امروز (الان که دیگه شده فردا، منظور همون دیروزه) ریاضی مهندسی داشتم، خوب سوال داده بود، مام بد ننوشتیم، تا ببینیم چی میشه.
امروز کلی بستنی خوردم، فکر کنم نزدیک 400-500 گرم، شب دیگه شام نخوردم: مام تعطیلیم دیگه!!!

۱۳۸۶/۰۵/۲۸

!تولدم مبارک

سلام
امروز ما رفتیم تو 21، اینجانب یه شخصه این فرخنده روزو به همه ی جهانیان تبریک میگم!!!
21 سالمون شد و ما آدم نشدیم، البته بعیده که بشم، ولی خوب، تلاشمونو میکنیم؛ این و کلا گفتم که یه چی گفته باشم!
این چندروزه خبر خاصی نبوده، جز اینکه مامنم رفت بیمارستان و برگشت، الانم حالش خوبه. درسام که دیگه به ته رسیدن. مغناطیس امروز تموم شد فردا هم ریاضی تموم میشه.....چشم رو هم میذاری میگذره لا مروت. 5-6 دوتا امتحان و خلاص! ولی نمیدونم چرا اصلا حس امتحان نیست؟! لابد بازم پشت باد خورده دیگه...! همینه که میگم بعید آدم بشم.
زت زیاد

۱۳۸۶/۰۵/۱۵

!من مشروط نمیشم

هروقت کارتمو میکشیدم میدیدم خبری از مشروطی نیست، تعجب میکردم، فکر میکردم شاید یکی از 8-9 رو وارد نکردن، شنبه نمیدونم چی شد یهو چشمم افتاد به نمره مغناطیس، "بی تاثیر در معدل"، مارو میگی، سوسمارو میگی! حالی کردم که نگوو نپرس!!!
ولی اگه اینطوری نمیشد کله پا بودم، این بی مرفت استاد وصایا گفت کمک میکنم و لی.....
اصلا نمیشه رو حرف بعضی از اساتید حساب کرد، مثل اینکه حال میکنن سره کارت بزارن!
ولی ما که ناپلئونی جستیم....خوش به حالم!!
بگذریم؛ چهارشنبه هفته پیش استاد ریاضی مهندسی برگشت گفت اوضاتون خرابه، درس نمیخونید! دوشنبه ازتون کوییز میگرم، ما هرچی عزو التماس کردیم قبول نکرد مه نگیره؛ گفتیم باشه، میخونیم....از شنبه شروع کردم به خوندن تا دوشنبه ساعت 11. مطالب سنگین بود با یه بار جواب نمیداد؛ ولی دیگه چاره ای نبود، رفتیم سر کلاس...
"کیا نخوندن"؟ هیچکی صداش در نیومد؛ "الان بگیرم یا آخر ساعت؟" یواش یواش بچه ها صداشون دراومد، یکی از ته کلاس تیکه مینداخت، یکی میگفت بگیرین ولی تصحیح نکنید! از اینجور حرفای صدتا یه قاز...بلاخره استاد گفت ازتون نمیگیرم، فقط اینجوری گفتم که بخونید، چون اگه بزارید واسه شب امتاحان همه رو با هم قاطی (قاطی اینجوریه؟!)می کنید.
ما که کلی خرسند شدیم!
فعلا