۱۳۸۳/۱۰/۰۹


سلام
خيلي وقته که نيومدم (يه دو سه هفته اي ميشه)...چي کنيم ديگه زندگي سخته! تو همين چند وقت چند تا امتحان

ميان ترم داشتم, حتي واسه يه درس الکترونيک دو بار امتحان دادم! آخه دفه اول بچه ها کلي از استاد خواهش تمنا کردن

که دوباره امتحا بگيره...استادم گرفت ولي دوباره همون سوالا...ولي بچه ها ايندفه از دفه اول بيشتر شاکي بودن (از جمله

خودم) !!! بگذريم....
چند روز پيشا جشنواره نشريه ها ي دانشجويي بود, ... گفتن که تو دانشگاه بين المللي امام خميني جشنوارس, مام

گفتيم چه شود...حکما بايد خيلي خفن باشه ديگه, ولي بعدش که رفتيم ديديم نه خير از اين خبرا نيست...دو وجب جارو

چار تا ميز گذاشتن ميگن جشنواره...آدم و از هرچي جشنوارس سير مي کنن. به هر حال نشريه مام شد اول! اينم از

جشنواره!
راستي چند روز ديگه سال جديد ميلادي شروع ميشه, سال نو مبارک!

۱۳۸۳/۰۹/۲۵

!شحر وضعیت


سلام
امروز میخام وضعیت کلاسمون و شحر! بدم...
این هفته هفته 12 ترم بود, یه دونه هم تو این هفته امتحان دادیم. حدود 3 هفته تا آخر ترم مونده. فردا استاد شمس قراره یه تمرین از بچه ها تحویل بگیره ولی 90% بچه ها تمرین حل نکردن!!! همه بعد نهار هوار میشن تو کلاس سر برگه ی مملی شروع میکنن به نوشتن. این کاره همیشگی ماس!!!بچه درس خونیم آخه.
اینارو که گفتم, از کلاس معارف هم بگم...ساعت 7:45 فقط 5-6 نفر سر کلاسن, ساعت 8 میشن 12-13 نفر, ساعت 8:45 دیگه همه هستن! ساعت 9:20 کلاس تعطیل...تازه اینا که خوبه نصف ملت سر کلاس دارن چرت میزنن!
فهلن تا بعد!

۱۳۸۳/۰۹/۱۱

chat with a robot!


سلام
يه چی بگم حال کنيد! با robot چت کردم! خيلی جالب بود, آخه يارو تعطيل بود يه بند جفنگ می گفت, هی ميگفت نميدونم تو کلت خرابه و از اين حرفا!!!
...اين ۱۲-۱۳ روز خفن امتحان داريم, مام که حسسسساس! حسابی هنگ کرديم. همين امروز امتحان معارف داشتيم که ۲۰/۱۰ بود, فردام امتحان تحليل دارم که ۲۰/۶ نمرهشه, اونوخت نشستم پای اينترنت! همينه که بعضيا (بلانصبت شما) مثل من هستند تو اين دنيای لايذال که آدم بشو نيستند!!!
...برم پی بدبختی خودم, زت زياد

۱۳۸۳/۰۹/۰۵

elecomp


سلام!
اينم از الکامپ! چشمش به جمال ما روشن شد...اما خداييش بد نبود يه چيزايی هم به ما رسيد (پول مول نه اااا, اطلاعات علمی). چه اينترنتايی, چه سرعتايی, ما که پاچيديم در و ديوار! يه ۵-۶ مگابايتی دانلود کرديم, به هر حال الکامپ (به قول حامد, تلکامپ) هم دنيايی بود واسه خودش...
امروز امتحان تحلیل الکترونیکی داشتیم که با تلاش بروبچ به دوشنبه موکول شد...نمیدونم چه جوریاس که فقط باید شب امتحا درس بخونیم! غیر اون نمیشه...
زت زیاد

۱۳۸۳/۰۸/۲۸

[!]


سلام
بلاخره مام نمريديم و رفتيم الکامپ!. البته هنوز نرفتم, فردا ميخوام برم (اونم چی, با بروبچ دکه!). چه شود...!
بريم ببينيم اين الکامپ که قراره شاخ جيتکس و بشکنه چيه, فکر بيل گيتس و بروبچ ديگم اومدن تا ما پيش اين عربا ضايع نشيم! آره ديگه اين جورياس....
از اينا که بگذريم...بقيش ناله س, امتحان و اينجور صحبتا ديگه, هفته بعد يه امتحان دارم خفن:)) مام که ميخايم درس بخونيم انقار قرار بمب اتم بسازيم! نميشه, بريم تا ببينيم خدا چی ميخاد

۱۳۸۳/۰۸/۱۲

ooooo!

سلاماین چند وقت خودم هم نمیدونم چیکار میکنم! يه بار ميخام مثل بچه آدم بشينم درس بخونم٬ نميشه؛ يه بار ميگم دوتا کتاب بخونم٬ اونم نميشه!؛ بعضی وقتام ميزنه بسرم که يه سايت رابندازم (بابا اينکاره!) با يه حساب سرانگشتی و دو دوتا چار تا ملتفت ميشم که بی مايه فطيره!.اينه ديگه روزگار ما! بلاخره يه جور بايد وقت تلف کرد ديگه! مام اينجوری...از همه ی اين که بگذريم...امروز بچه ها گفتن که ديروز يکی از دوستام تصادف کرده٬ حتما بايد يه سری بهش بزنم.دیگه....دیگه اینکه فردا انتخابات ریاست جمهوری امریکاست (به من چه؟؟؟) فقط گفتم که يه چی گفته باشم!!!تا بعدنا†



۱۳۸۳/۰۷/۲۷

andar ahvalaat...

سلاماز احوالات حالم قدری با این قلم فرتوت (همين کيبرد مارد مرده) بر ورق دل نقش چشم جشم يه گردو مي نگارم...(بابا اين کاره!).الان ساعت ۲۳:۰۴ يکشنبه. رو دسکتاپ پر از آيکن های بدرد بخور و بدردنخور؛ دو تا برنامه باز رو دسکتاپ هی پر پر ميزنن؛‌ يه سی-دی صوتی تو سی-دی رام که داره ميخونه که از هفت اقليم توش آهنگ داره!؛ يه مانيتور ۱۵ يه اسپيکر مفلوک يه موس که ماله ناپلئونه يه هد-ست که مثل اسکت مرده شده٬ و از همه مهم تر يه کيس مفلوک که در و پيکرش هميشه بازه!خوب حالا اگه گفتی کامپيوترم تو چه مايه هايی؟...ايول...PowerPc 5! ...دیگه چی کنم! تقصير من نيست که٬ امکانات نبود که اين علق شکوفا بشه٬ شکوفا که نشد هيچ٬ شد گل پنير!راستی مثل اينکه بچه های دکه اول ماه رمضان موقع افطار مقامات دکه رو تحديد کردن که اگه در سلف و باز نکنن با ۵۰ تا فانتوم ميان و تاج و تخت درب و داقون ميکنن! بعد که اونا ميبينن اوضا کيشميش در مگسه قبول ميکنن؛ به همين سادگی! ...چرخه گردونخ ديگه٬ کاريش نميشه کرد يه با اينوری مي چرخه يه بار اون وری ميچرخه بعضی وقتام الا کلنگی!تا بعد

۱۳۸۳/۰۷/۲۲

ey...

سلامچی بگم از کجا بگم....والا خلاجلتم خوب چيزيه! هرچی چيزی بهشون نميگی... برگشتن ميگن ماه رمضون سالن غذاخوری تعطيل!٬ برید غذاتون و تو حیاط بخورید (فکر کنم واسه زندانیا سالن غذاخوری گذاشتن!). آخه مايه بيچاره چه گناهی کرديم تو اين دکه قبول شديم؟...خير سرمون اولش کلی حال کرديم که روزانه قبول شديم و مثل بچه آدم يه چند ترمی اينجا هوار ميشيم بعدشم يا علی!. بی معرفتا يه اپسیلن انصاف ندارن٬ نصف دستگاههای آزمايشگاههامون و که از سربازای هيتلر غنيمت گرفتن بقيشم خدا ميدونه از کی به ارث رسيده؛ حالا اين که خوبه٬ انفوراتيک و بگو!!! هر وقت خيلی بيکاری ميزنه پس کلشون يه زير پله رو ورميدارن ميکنن انفورماتيک؛ سايت کامپيوترم که ديگه...هيچ٬ يا اجارس يا کلاسه يا تعطيل! آخه اينم شد دانشکده؟! به خاطر هميناس که بهش ميگن دکه ديگه٬ واقعن هم دکه س!ازينا که بگذريم.....يه توصيه برادرانه! با مامانتون نريد واسه خريد٬ البته تا جايی که مامانتون نخاد از سلاح های کشتار جمعی مثل ماهی تابه و کف گير استفاده کنه. نميدونم چرا اين زن ها وقتی ميرن خرين خريد فيلشون ياد هندستون ميکنه! ميخان همه ی مغازه هارو ببينن٬ انگار نه انگار که کلی خرت و پرت بار آدم کردن! آخرشم با الهی فدات بشم٬ خسته شدی و اينجور چيزا سرت و مربا ميمالن. مامانه ديگه کاريش نميشه کرد٬ هرچی گفت بايد بگی چشم! (نوکرشم هستيم)...اين آخر خطي شتر ديدی.....نديدیzatt ziaad

۱۳۸۳/۰۷/۱۱

khod karde ra tadbir nist!

سلامتو این چند روزه خیلی مشغولم داره پدرم در میاد، البته دندم نرم، تقصیر خودم بود...ترم قبل یکی از استادا گفت "یه کتاب هست میخوام eBook ش بشه٬‌ کی اين کارو ميکنه؟" هيچی ديگه٬ JAV مارو گرفت و قبول کرديم. کميشو انجام دادم بعد ديدم استاد بيخيالش شده٬ منم ولش کردم. بعد کلی از اون وقت چند روز با همون استاد کلاس داشتم...(خدا نصيب هيچ مسلمونی نکنه!) هيچی ديگه با يکم تاخير رفتم کلاس...استاد يه نگا به ما کرد٬ ما يه نگا به استاد!‌ (فکر کنم مي خواست هفتير بکشه) يه دفه گفت اون کتابه رو تموم کردی؟؛ گفتم کدوم کتاب؟ گفتش کتاب ديجيتال ديگه٬ گفتم نه!؛ بعد گفتش اگه تا ۷ روز ديگه تمومش نکنی...۳ نمره ازت کم ميکنم!!!هيچی ديگه الانم صبح تا شب مشغول اونم...خودم کردم که لعنت بر خودم باد...راستی امروز نيمه شعبان بود...تا بعد...∞...


۱۳۸۳/۰۷/۰۶

امان از...

ای داد از دست بعضیا، دستی دستی دارن جوونای مردم بیچاره میکنن!برگشتن میگن (روم به دیوار، گلاب به روتون)! معتادین باید برید این یارو ا.....اسمشون چی بود.....ترک اعتیاد!آخه یکی نیست به اینا بگه مگه چه هیزم تری به شما فروختیم؟ مارو چه به اعتیاد، اصلا اعتیادم کجا بود...میگن اگه دو روز بهتون نرسه میشین مثل این (...)، باید ببندنتون به تخت، توی اطاق حبستون کنن تا ترک کنید! میگن اوون کیبرد همون منقل خودمون ولی چی...توطئه این غربیاس، میخوان جوونای ما رو منحرف کنن! اصلا حالا که اینجوریه میدیم همه ی آی-آس-پی ها رو درش تخته کنن؛ از این به بعد اینترنت بی اینترنت!!! بمونید تو خماری چت!آخه این انصافه؟ برگشتن میگن معتادین به اینترنت با معتادین به مواد مخدر هییییییییییچ فرقی ندارند! نمیدونم والا رو چه حسابی به اینا میگن محقق؟!!! هروقت که بیکار میشن واسه خودشون همینجوری یه چی میپرونن، کلی برو بچ اینترنت باز میشناسم خودم هم یکی از اون وب گردای تیرم! ولی تا حالا اونجوری نشدم. شما هم به بزرگی خودتون ببخشیدشون. شرمنده ها عصاب مصاب که واسه آدم نمیزارن، یادم رفت سلام کنم...سلام (میزاشتی 2 خط بعد میگفتی!) خوب...چی بگم...دیگه چیزی نمونده که! آها چرا، یه چیزی هست، اینکه درسا شروع شد؛ همین.به امید اینکه خدا بهشون یه ε عقل بده †تا بعد

۱۳۸۳/۰۷/۰۱

اول مهر

سلاماز اون روز (!) تا حالا هيچی پست نکردم!. الانم دارم می انديشم!٬ که ببينم چی بايد بنويسم. فکر کنم مهم ترينش اين باشه که امروز اول مهر. ای روزگار (تريپ بابا بزرگی ها)... از اولين اول مهر چيز زيادی نيست فقط اين يادمه که اول مهر هرجا بودم مردرسه نبودم!؛ آخه مسافرت بوديم. دوم مهر رفتم کلاس اول٬ اصلا هم از مدرسه رفتن نمی ترسيدم.همين قدر يادم بود. مام بايد به فکر کلاسا باشيم که از چند روز ديگه شروع می شه.چند وقت بود داشتم رو يه برنامه کار می کردم٬‌ امروزم (تا حالا)‌تونستم آخرين نسخه شو تکميل کنم٬‌ لينکشو ميزارم آخر اين پست.
ديگه چی می خواستم بگم....؟....هيچی يادم نمياد.تا بعد...

inam az link...


۱۳۸۳/۰۶/۲۲

Security Alert


سلام
اول اين و بگم که خيلی مهمه!
بند ۹۵۸۵ ماده ۵۴۱۲
بعد از کار با ياهو مسنجر در کامپيوتر های چند کاربره حتما آن را ببنديد (يعنی فقط ساين اوت نکنيد).
بند ۹۸۵۴ ماده ۱۲۳
يا بند بالايی رو اجرا کنيد يا پايينی رو.
بند ۸۹۵۶ ماده ۹۵
بعد از کار با ياهو مسنجر با يه آی-دی و پسورد الکی ساين اين کنيد.

...برم تغيير رشته بدم. منم ميتونم حقوق دان بشمااااااااااا!
شوخی بود. البته فقط خط بالايی, ولی اون يکيا رو جدی جدی گفتم چون در غیر اينصورت راحت ميشه آی-دی و پس رو دودر کرد حتی اگه سيو پسورد رو هم تيک نزده باشيد!
فعلا∞

۱۳۸۳/۰۶/۱۱

دوری و دوستی!


سلام
حدود ۱ هفته بود که آن لاين نشده بودم, داشتم .... ميشدم! که بلاخره امروز يا بهتر بگم امشب تونستم آن بشم. چه حالی ميدهااااااا.
تو اين چند روز تونستم کار با چندتا از توابع API ويندز ياد بگيرم, بعد....(ديگه يادم نمياد!...) يه عروسی رفتم (جای شما خالی) بعدش فکر کنم بقيش مثل هميشه ∞ پشت کامپيوتر الاف بودم‌ (داشم پالساشو ميشمردم!!!).
امروزم هم صبح رفتم نون گرفتم. بعد از ظهر هم دوربينم و تو نت کافه (بابا با کلاس) جا گذاشتم ولی بعدش رفتم و گرفتمش...
ΧΧاگه بلد نيستم بنويسم شرمنده, آخه از انشا نوشتم خوشم نمياد (يعنی بلد نيستم)ΧΧ
اميدوارم هميشه شاد باشيد حتی يهε هم شادی ازتون دور نشه...

۱۳۸۳/۰۶/۰۴

Yoooohoooooooooooo!


;=سلام، سلام، سلام!
بالاخره ما هم تعطيل شديم، چه حالی ميده هاااااااااا. گرچه اين ۵ - ۶ هفته هم فرق چندانی با تعطيلی نداشت، ولی به هر حال تعطيلی يه حال ديگه ای داره. يه

مسئله ای هست، .... نميدونم اين ۱ ماه چی کار کنم....حس درس که نمياد، خيابونم که بلد نيستم متر کنم، مسافرتيم که نيست! پس موندم زمين،

فقط ميمونه اين کامپيوتر نفتی بخت برگشته D: نميدونم چه گناهی کرده که گير من افتاده، صبح تا شب روشنه jaddesh daroomade. ولی انقدرا الاف

نميمونم، رفتم يه کتاب درباره شبکه گرفت تا يه چيزايی از شبکه حاليم بشه. الان که دارم اينا رو مينويسم دارم يه آهنگ رديف گوش ميدم "...ستاره

پر پر مي کنی تو اين چنين گريه نکن...".
خوب سرتون و درد نميارم، تا بعد.
;=

۱۳۸۳/۰۵/۳۱


به نام دل به نام شاهد و می -- به نام تارو تنبور و دف و نی
به نام عاشقان لا ابالی -- به نام همنشينان خيالی
خوشا جامی که مولا در کفم داد -- به دستی می, به ديگر او دفم داد
خوشا آندم که از او می نويسم -- ز رقص و ذکر ياهو می نويسم
صدايم داد, تا از او بخوانم -- که من هم درد غربت را بدانم
خوشا با نام مولا باده خوردن -- چو درويشان عاشق جان سپردن
به حق باده نوشان می حلال است -- که مستی افتخاری بی زوال است
به دور اولم ساقی ولی بود -- ولی ديدم که ذکر او علی بود

۱۳۸۳/۰۵/۲۷

تولدم مبارک


۱۸ ساله پيش يه روز قبل بعد اين روز (يعنی ۲۷ مرداد) که ميشه ۲۸ مرداد تو يه صبح رديف (شايدم ظهر يا غروب) اينجانب ديده به اين جهانه ... گشودم D: و از اون روز قاطی آدما شدم‌(همچينم معلوم نيست!) و فردا ۱۸ سالم ميشه؛ .... چقدر زود ميگذره, تا چشم رو هم ميزاری ميبينی چند سال بزرگتر شدی......بگذريم, ترم تابستونم تموم شد و بايد امتاحان بديم :)) يکی نيست بگه "بچه! آخه تابستونم وقت درسه؟". ديگه شده ديگه! حالام چشم کور دندم نرم ميرم امتاحانشو ميدم. اينم از زندگی ما که هنوز ~تا بعد


۱۳۸۳/۰۵/۱۸

آه ه ه ه ه

سلام الان که دارم اين چيزارم می نويسم ساعت ۱ نصف شبه تاحالا ۱۰ خميازه کشيدم! اين که چيزی نيست...ميدونيد الان کجا دارم تايپ ميکنم؟ ... تو فيلد نظرات يکی از وبلاگا! آخه ويندزم فارسی رو ساپرت نميکنه:)بگذريم....نميدونم چرا اين چند وقت اتفاقی نمی افته که جالب باشه....ا شايدم همه ميفته و من نميفهمم!فقط اينکه ....هيچی ديگه بی خيال. يه چيز و خيلی دلم ميخاد يادم بمونه و لی نميشه....از خالق افلاک درونت صفيتيست جز از صفت خالق افلاک مجویشما

فراموشش نکنيد

۱۳۸۳/۰۵/۰۱

Idle!


دوباره سلام, این چند روز اتفاق خاصی برام نیفتاده؛ ولی خب اینطوری که نمیشه, دیگه اینقدر هم زندگی ساکن نبوده باید کمی اندیشه کنم!...نخیر, جواب نمیده انگار جدن خبری نبوده...ولی...آهان یادم اومد آخر اون هفته(!) از کتابخونه یه کتاب آموزش سی شارپ (انگلیسی بنیویسم قاطی میکنه!) گرفتم, خیلی زبان باحالی میخام این یکیرو خوب یاد بگیرم الانم دارم می خونمش.
...از نمره هام که خبری نیست, با دوستام هم جایی نرفتم, گنجم که پیدا نکردم, ولی...فیلمای دیروز خیلی ردیف بود؛ داشتم فکر می کردم!
دیروز با پسر عموم و داداشم نشستیم 3 تا از فیلمای جکی جان و نگا کردیم, خیلی باحال بودن ولی با فیلمایی که توشون اسنیپر داره بیشتر حال می کنم (و فیلمای استالونه).
تا چند روز پیشم یه 6 متر جا رو کرده بودن نماشیگاه کامپیوتر!!! یه سریم اونجا زدم, نمیدونم با ایمکه مفت نمی ارزید چرا هروز یه بار می رفتم! به هرحال...بدرد بخور نبود, فقط یه سی-دی "ای عاشقان" از آلبومای آقای عصار و یه سی-دی کارون! خریدم.
دیگه همش این بود
او..راستی فردا عروسی پسر داییم, الانم میخام برم اونجا!
=;

۱۳۸۳/۰۴/۲۸

Life...


The grand essentials of happiness are:
something to do
something to love and
something to hope for.
A.K.Chalmer

Action may not bring happiness; but there is no happiness without action.
Benjamin Disraeli

The ultimate measure of a man is not wher he stands in moments of comfort, but where he stands at times of challenge and controversy.
Martin Luther King.

When one door of happiness closed, another opens; But often we look so long at the closed door that we do not see the one which has opened for us.
Helen Keller

سیزده خط برای زندگی از گابریل گارسیا مارکز



دوستت دارم، نه به خاطر شخصیت تو، بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا می کنم.

هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.

اگر کسی تو را آن طور که می خواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد.

دوست واقعی کسی است که دست های تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.

بدترین شکل دل تنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید.

هرگز لبخند را ترک نکن، حتی وقتی ناراحتی، چون هرکس امکان دارد عاشق لبخند تو شود.

تو ممکن است در تمام دنیا فقط یک نفر باشی، ولی برای بعضی افراد تمام دنیا هستی.

هرگز وقتت را با کسی که حاظر نیست وقتش را با تو بگذراند، نگذران.

شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری افراد نامناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را، به این ترتیب وقتی او را یافتی بهتر می توانی شکر گذار باشی.

به چیزی که گذشته غم نخور، به آنچه پس از آن آمد لبخند برن.

همیشه افرادی هستند که تو را می آزرند، با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش که به کسی که تو را آزرده، دوباره اعتماد نکنی.

خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشانسد.

زیاده از حد خود را تحت فشار نگذار، بهترین چیزها در زمانی اتفاق می افتد که انتظارش را نداری.

۱۳۸۳/۰۴/۲۱

حضرت مولانا 1



روزها فکر من اینست و همه شب سخنم
که چرا قافل از احوال سخن خویشتنم
از کجا آمده ام، آمدنم بحر چه بود
مانده ام سخت عجب، کز چه سبب ساخت مرا
یا چه بودست مراد وی از ین ساختنم
جان که از عالم علوی ست، یقین می دانم
رخت خود بر آنم که همان جا فکنمذ
مرغ باغ ملکوتم، نیم از عالم خاک
دو سه روزی قفسی ساخته اند از بدنم
ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست
به هوای سر کویش پرو بالی بزنم
کیست در گوش که او می شنود آوازم
یا کدام است می نهد اندر دهنم
کیست در دیده که از دیده برون می نگرد
یا چه جانست، نگویی، که منش پیرهنم
تا به تحقیق مرا راه ننمایی
یک دم آرام نگیرم، نفسی دم نزنم
می وصل بچشان تا در زندان ابد
از سر عربده مستانه به هم درشکنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آنکه آورد مرا باز برد در وطنم
تو مپندار که من شعر به خود می گویم
تا که هشیارم و بیدار یکی دم نزنم
شمس تبریز، اگر روی به من بمایی
و الله این قالب مردار به هم در شکنم

یه روز خوب


مروز یه روز خیلی خوبی بود, یعنی شد. آخه ی درسی داشتم که میترسیدم خرابش کنم ولی نشده بود! همین. مام
اینجوری حال می کنیم دیگه (تعطیلما نهههههه!), دیگه همینه.

۱۳۸۳/۰۴/۲۰

ترم تابستون


سلام, این تعطیلات ما شروع شد تمومم شد هیچی ازش نفهمیدم! خیلی زود گذشت (همش 6 روز!) امروز اولین روز ترم تابستونی بود, ساعت 8 کلاس داشتم, کلاس ادبیات با یه استاد معرکه, استاد عرفانی منش؛ خیلی کارش درسته.ه
خوب, یه کمم از چیزای دیگه بگم...آخه چی بگم!ممم....آها, آقا امروز صبح 13 دیقه کانکت شدم جدم درومد! این بلستر سروکلش پیدا شد کامپیوتر ما رو هنگوند! نمیدونم از کجا پیداش شد ولی به هر حال سرش زیر آب شد, اما حالم گرفت دیگه!...کار بدرد بخور دیگه اینکه یه مقاله در باره اکس-ام-ال خوندم, الته آموزشش ولی کامل نبود باید بقیشم پیدا کنم تا شاید یه ازش بفهمم. اینم از این روزای ما, بازم میام
=;

۱۳۸۳/۰۴/۱۴

امتاحانا تموم شد


بلاخره بعد یه عمر!(همش 13 روز) این امتاحانای ما تموم شد...امروز آخرین و بدترین امتاحانم بود, باید برم کلی نزر و نیاز کنم که قبول شم(ینی تا این حد)، ولی نمره ی سهتا از

درسا امروز اومده بود؛ کلی حال کردم که بعد 8-9 ماه یه 20 دیدم! زبان و آزمایشگاه دیجیتال. ریاضیم شدم 17.5، از امروز یه هفته تعطیل! ینی 7 روز زندگی بهد

20-30 روز درس
تا بعد....

۱۳۸۳/۰۴/۰۲

!وسط امتاحانا



خوب....تا امروز دوتا امتحان دادم؛ ریاضی, مخابرات, فردام امتحان زبان دارم....فکر کنم ازش یه نمره درست حسابی بگیرم از بقیه که نمیتونیم!!!, اینم بخاطر استاده که واقعا استاده ما که دوسش داریم (اسم فامیلشون صادقی)...به هر حال ماکه خیییییییییییییییییییلی دوسش داریم.
منم برم ببینم چیکار میتونم بکنم که اللاف نباشم!ه
=;

۱۳۸۳/۰۳/۲۶

First Post


سلام این وبلاگ شخصی منه. اسم من میثم، دانشجوی الکترونیک ام تو قزوین! همین
امروز یه امتحان داشتم؛ امتحان پایان ترم آزمایشگاه مدار، جاتون خالی تاحالا این طوری امتحان نداده بودم، آخره جزوه باز بود! به قول بچه ها باید تو کتاب رکوردا تبش کنیو.
استاد سه تا سوال داد بد با خیال راحت رفت بیرونو گفت حل کنید! آخه فکر می کرد (شایدم میدونست!!!) که هیکس نمیتونه حلشون کنه, ولی درست فکر می کرد چون هیچکی نتونست تنها سولا رو حل کنه؛ 10-11 نفر سر یه میز مشغول حل یه سوال! اونم واسه آخر ترم....بعد از امتحان استاد گفت: یکیتون مینوشت بقیه اسمشونو تو ورقش مینوشتن دیگه!!!ه
اینم از امتاحانه ما