۱۳۸۵/۱۲/۰۶

سوتی های انگلیسی ها

سالم
:امروز داشتم تو سایت جام جم آنلاین می چرخیدم یه مطلب جالب دیدم
: شركت بريتيش تله كام ليستي از احمقانه ترين سوالاتي را كه كاربران كامپيوتري يا اينترنتي اين شركت ارتباطي ازمشاوران آنها پرسيده اند منتشر كرد.
به نوشته پايگاه اينترنتي روزنامه مترو برخي از اين سوالات آنقدر خنده دار است كه حتي خود سوال كنندگان پس از فهميدن اشتباه خود به احمقانه بودن آن اعتراف كرده اند.
ليست احمقانه ترين سوالات IT كه از مشاوران شركت BT انگلستانپرسيده شده به شرح زير است:
1- كاربر: كامپيوتر مي گويد هر كليدي را (any keys) فشار دهيد اما من توانم دكمه any را روي كي بوردم پيدا كنم.
2- كاربر: من نمي توانم كانال هاي تلويزيون را با مونيتورم عوض كنم.
3- كاربر: من با يك نفر در اينترنت آشنا شدم مي توانيد شماره تلفن او را براي من پيدا كنيد.
4- كاربر: اينترنت من كار نمي كند؟
مشاور: مودم را وصل كرده ايد ، همه سيم هاي كامپيوتر را چك كرده ايد؟
كاربر: نه الان فقط مانيتور جلوي من است هنوز كامپيوتر و مودم را از جعبه در نياورده ام!
5- كاربر: پسر 14 ساله من براي كامپيوتر رمز گذاشته و حالا من نمي توانم وارد آن شوم.
مشاور: رمز آن را فراموش كرده؟
كاربر: نه آن را به من نمي گويد چون با من لج كرده
6- مشاور: لطفا روي ماي كامپيوتر (كامپيوتر من) كليك كنيد.
كاربر: من فقط كامپيوتر خودم را دارم كامپيوتر شما پيش من نيست.
7- مشاور: مشكل شما به خاطر نرم افزار اسپاي ويري است كه روي دستگاهتان نصب شده(اسپاي در انگليسي به معني جاسوس است)
كاربر: اسپاي!؟ ببينم يعني او مي تواند از داخل موانيتور وقتي لباس عوض ميكنم من راببيند؟
8- كابر: نمي تونم ديسکتم رو دربيارم
مشاور: دکمه رو فشار بدين
كاربر : فشار دادم ولي در نمي ايد
مشاور: دكمه به راحتي تو مي رود؟
كابر: بله ؛ اما نه ، ببخشيد من هنوز ديسكت را تو درايو نگذاشته ام ، هنوز روي ميزمه.
9- كاربر: ماوس پد من سيم ندارد!
مشاور: من فكر كنم متوجه منظور شما نشدم. ماوس پد شما قرار نيست سيمي داشته باشد.
كاربر: پس چگونه مي تواند ماوس را پيدا كند؟ يعني وايرلس است؟


در يك مورد ديگر نيز مركز مشاوره مايكروسافت در انگليس ليستي از سوال هاي ابلهانه مشتريانش را اينگونه منتشر كرده است.

مرکز مشاوره : چه نوع کامپيوتري داريد؟
مشتري : يک کامپيوتر سفيد...
*
مشتري : سلام، من «سلين» هستم. نمي تونم ديسکتم رو دربيارم
مرکز : سعي کردين دکمه رو فشار بدين؟
مشتري : آره، ولي اون واقعاً گير کرده
مرکز : اين خوب نيست، من يک يادداشت آماده مي کنم...
مشتري : نه... صبر کن... من هنوز نذاشتمش تو درايو... هنوز روي ميزمه.. ببخشيد...
*
مرکز : روي آيکن My Computer در سمت چپ صفحه کليک کن.
مشتري : سمت چپ شما يا سمت چپ من؟
*
مرکز : روز خوش، چه کمکي از من برمياد؟
مشتري : سلام...من نمي تونم پرينت کنم.
مرکز : ميشه لطفاً روي Start کليک کنيد و...
مشتري : گوش کن رفيق؛ براي من اصطلاحات فني نيار! من بيل گيتس نيستم، لعنتي!
*
مشتري : سلام، عصرتون بخير، من مارتا هستم، نمي تونم پرينت بگيرم. هر دفعه سعي مي کنم ميگه : «نمي تونم پرينتر رو پيدا کنم» من حتي پرينتر رو بلند کردم و جلوي مانيتور گذاشتم ، اما کامپيوتر هنوز ميگه نمي تونه پيداش کنه...
*
مشتري : من توي پرينت گرفتن با رنگ قرمز مشکل دارم...
مرکز : آيا شما پرينتر رنگي داريد؟
مشتري : نه.
*
مرکز : الآن روي مانيتورتون چيه خانوم؟
مشتري : يه خرس Teddy که دوستم از سوپرمارکت برام خريده.
*
مرکز : و الآن F8 رو بزنين.
مشتري : کار نمي کنه.
مرکز : دقيقاً چه کار کردين؟
مشتري : من کليد F رو 8 بار فشار دادم همونطور که بهم گفتيد، ولي هيچ اتفاقي نمي افته...
*
مشتري : کيبورد من ديگه کار نمي کنه.
مرکز : مطمئنيد که به کامپيوترتون وصله؟
مشتري : نه، من نمي تونم پشت کامپيوتر برم.
مرکز : کيبوردتون رو برداريد و 10 قدم به عقب بريد.
مشتري : باشه.
مرکز : کيبورد با شما اومد؟
مشتري : بله
مرکز : اين يعني کيبورد وصل نيست. کيبورد ديگه اي اونجا نيست؟
مشتري : چرا، يکي ديگه اينجا هست. اوه... اون يکي کار مي کنه!
*
مرکز : رمز عبور شما حرف کوچک a مثل apple، و حرف بزرگ V مثل Victor، و عدد 7 هست.
مشتري : اون 7 هم با حروف بزرگه؟
*
يک مشتري نمي تونه به اينترنت وصل بشه...
مرکز : شما مطمئنيد رمز درست رو به کار برديد؟
مشتري : بله مطمئنم. من ديدم همکارم اين کار رو کرد.
مرکز : ميشه به من بگيد رمز عبور چي بود؟
مشتري : پنج تا ستاره.
*
مرکز : چه برنامه آنتي ويروسي استفاده مي کنيد؟
مشتري : Netscape
مرکز : اون برنامه آنتي ويروس نيست.
مشتري : اوه، ببخشيد... Internet Explorer
*
مشتري : من يک مشکل بزرگ دارم. يکي از دوستام يک Screensaver روي کامپيوترم گذاشته، ولي هربار که ماوس رو حرکت ميدم، غيب ميشه!
*
مرکز : مرکز خدمات شرکت مايکروسافت، مي تونم کمکتون کنم؟
مشتري : عصرتون بخير! من بيش از 4 ساعت براي شما صبر کردم.
ميشه لطفاً بگيد چقدر طول ميکشه قبل از اينکه بتونين کمکم کنيد؟
مرکز : آآه..؟ ببخشيد، من متوجه مشکلتون نشدم؟
مشتري : من داشتم توي Word کار مي کردم و دکمه Help رو کليک کردم بيش از 4 ساعت قبل. ميشه بگيد کي بالاخره کمکم مي کنيد؟
*
مرکز : چه کمکي از من برمياد؟ مشتري : من دارم اولين ايميلم رو مي نويسم.
مرکز : خوب، و چه مشکلي وجود داره؟
مشتري : خوب، من حرف a رو دارم، اما چطوري دورش دايره بذارم؟
منبع : جام جم آنلاین

۱۳۸۵/۱۱/۲۲

سپندارمذگان، روز عشق

امروز یه مطبی خوندم که بعدش خیلی متاسف شدم، واسه خودمون، جوونای این مملکت و بیشتر از همه مسئولین فرهنگی این مملکت. واقعا نمیدونم دارن چی کار میکنن، تو این 28 سال چقر کار مفید واسه فرهنگ و تاریخ این مملکت انجام دادن؟ تا جایی که من یادم دارن تاریخ این مملت و ازبین میبرن، عکسای دیوارای چهل ستون، مجسمه های تخت جمشید و این آخریام که مقبره کوروش کبیر...بگذریم..
میخواستم اینو بگم، ما خیلی خیلی قبل تر این اروپایی ها و مسیحی ها یه روز "عشق" داشتیم؛ ولی نمیدونم چرا هیچکی ازش خبر نداره...ما که همچین روزی و داریم چرا باید افسانه ولنتاین رو روز عشق بدونیم؟ حالا خودتون متن کاملشو بخونید...

در ایران باستان، نه چون رومیان از سه قرن پس از میلاد، که از بیست قرن پیش از میلاد، روزی موسوم به روز عشق بوده است. در تقویم جدید ایرانی دقیقا مصادف است با ۲۹ بهمن، یعنی تنها ۳ روز پس از روز والنتاین فرنگی. این روز «سپندارمذگان» یا «اسفندارمذگان» نام داشته است.

در ایران باستان هر ماه را سی روز حساب می‌‌کردند و علاوه بر اینکه ماه ها اسم داشتند، هریک از روزهای ماه نیز یک نام داشتند. به‌عنوان مثال روز اول «روز اهورامزدا»، روز دوم، روز بهمن ( سلامت، اندیشه) که نخستین صفت خداوند است، روز سوم اردیبهشت یعنی «بهترین راستی و پاکی» که باز از صفات خداوند است، روز چهارم شهریور یعنی «شاهی و فرمانروایی آرمانی» که خاص خداوند است و روز پنجم «سپندارمذ» بوده است. سپندار مذ لقب ملی زمین است. یعنی گستراننده، مقدس، فروتن. زمین نماد عشق است چون با فروتنی، تواضع و گذشت به همه عشق می‌‌ورزد. زشت و زیبا را به یک چشم می‌‌نگرد و همه را چون مادری در دامان پر مهر خود امان می‌‌دهد. به همین دلیل در فرهنگ باستان اسپندارمذگان را به‌عنوان نماد عشق می‌‌پنداشتند. در هر ماه، یک بار، نام روز و ماه یکی می‌‌شده است که در همان روز که نامش با نام ماه مقارن می‌‌شد، جشنی ترتیب می‌‌دادند متناسب با نام آن روز و ماه. مثلاً شانزدهمین روز هر ماه مهر نام داشت و که در ماه مهر، «مهرگان» لقب می‌‌گرفت. همین طور روز پنجم هر ماه سپندارمذ یا اسفندار مذ نام داشت که در ماه دوازدهم سال که آن هم اسفندار مذ نام داشت، جشنی با همین عنوان می‌‌گرفتند.

سپندارمذگان جشن زمین و گرامی داشت عشق است که هر دو در کنار هم معنا پیدا می‌‌کردند. در این روز زنان به شوهران خود با محبت هدیه می‌‌دادند. مردان نیز زنان و دختران را بر تخت شاهی نشانده، به آنها هدیه داده و از آنها اطاعت می‌‌کردند.

ملت ایران از جمله ملت هایی است که زندگی اش با جشن و شادمانی پیوند فراوانی داشته است، به مناسبت های گوناگون جشن می‌‌گرفتند و با سرور و شادمانی روزگار می‌‌گذرانده اند. این جشن ها نشان دهنده فرهنگ، نحوه زندگی، خلق و خوی، فلسفه حیات و کلاً جهان‌بینی ایرانیان باستان است.

منبع: ویکیپدیا

۱۳۸۵/۱۱/۲۱

لعنتی

هی پسر دو سه روز پیش نمره یکی از درسام اومد..، لعنت.....،افتادم. تا حالا هیچ درسیو نیغتاده بودن تو این 13-14 سال، این لعنتی اولیشه....حالمو گرفت

۱۳۸۵/۱۱/۱۸

بیل گیتس، پدربزرگ مهربون

سلام
داشتم تو نت گشت می زدم یه وبلاگی رو دیدم که مطلب جالبی رو نوشته بود. البته مطلبش باید مال قدیما باشه ولی خوب جالب بود. از زبون بیل گیتس به بچه های یه دبیرستان هفت تا سفارش کرده بود:

اول اینکه نسل سومی های عزیز بدانند که در زندگی همه چیز عادلانه نیستف پس بهتره بجای بد و بیراه گفتن به زمین و زمان با این حقیقت کنار بیایند.

دوم اینکه دنیا برای عزت نفس شما اهمیتی قایل نیست. در این دنیا از شما انتظار می رود که به جای خودشیفتگی، کار مثبتی انجام دهید.

سوم اینکه بعد از دوران تحصیل کسی به شما برای استخدام رقم فوق العاده ای پرداخت نمی کند.پس برای رسیدن به پست و مقام و مال و این چیزها زحمت بکشید.

اصل چهارم این است که اگر فکر می کنید، آموزگارتان سخت گیر است سخت در اشتباهید چون پس از استخدام شدن متوجه می شوید که رئیس شما خیلی سخت گیرتر است. چون جناب رئیس مثل معلمتان امنیت شغلی ندارد.

پنجم اینکه آشپزی یا گارسونی در رستوران با غرور و شان شما تضاد ندارد. پدربزرگ های ما این جور کارها را مثل لنگه کفشی در بیابان می دانستند.

ششم اینکه اگر در کارتان موفق نیستید، والدین خود را ملامت نکنید، بلکه از اشتباهات خود درس بگیرید.

و آخری اینکه، قبل از اینکه شما متولد بشوید، والدین شما هم درست مثل شما نسل پر شر و شور بودند و اینقدرها هم که شما فکر میکنید ملال آور نبودند.

پس بهتر است که چشمتان را باز کنید و این واقعیت را در نظر بگیرید.
منبع: دانشگاه طبری بابل
خداییش حرف راست جواب نداره!
راستی امروز با پسر عموی گرامی یه وبلاگ را انداختیم >>آدرسش<< زت زیاد

۱۳۸۵/۱۱/۱۵

پارسه

تصویر هوایی پارسه
Persepolis sattlite picture

سرباز ایرانی

"نظر ژوستی نین، امپراطور روم در باره ایران"
پروکوپیوس مورخ رومی در یادداشت های روزانه خود در روز 2 اکتبر، (13 بهمن) در سال [?] نوشته است که نسخه اصلی کتاب تاریخ جنگ هایش را که به امپراطور داده است وی پس از مروری کوتاه بر آ« گفته است:
اگر چه به سود ما رومیان نیست و باعث تزلزل روحیه می شود، اما جا داشت که می نوشتی که ژوستی نین عقیده دارد که در خون پارسیان (سربازان ایرانی) ماده خاصی وجود دارد که باعث می شود ترس نداشته باشند، بی باک و مغرور باشند، و تسلیم نشوند، به هنگام اسارت در برابر فاتح زانو نزنیند و عجز و لابه نکنند، من نمی دانم ایران چه آبی دارد که بذر "نهایت وطن پرستی" را در جان مردمش پرورش می دهد ...