۱۳۸۷/۰۹/۳۰

30 آذر 87

...امسال سرمای استخون خورد کن از پاییز شروع شد، این چند روز هوا خیلی سرد بود، خیلی خیلی!
از سرما که بگذرم، ترم تموم شد الکی الکی:( یه میانترم گند زدم، باید واسه پایان ترم مثل اسب بخونم؛ میترسم ترم آخری نتونم پاس کنم شر شه برام. ولی به هر حال تموم میشه دیگه، نباید سخت گرفت.
الان از مهمونیه خان دایی برگشتم، خونه کسی نیست، شروع میکنم یکم الکترونیک صنعتی بخونم که پنجشنبه یه میان ترم هشت نمره ای میخواد بگیره، اینو دیگه نباید خراب کنم.
امشب از قراره گاهنامه(!) شب یلداست، میریم خونه مامان بزرگ و یه دلی از عزا در میاریم، هه هه!
الان پرده ها رو انداختم که سرما نیاد؛ 2:32 بعد از ظهر.

۱۳۸۷/۰۸/۱۷

17 آبان 87

این روزا هوا خیلی سرد شده، بارونم زیاد می باره، قکر کنم امسال زمستون خیلی سرد باشه....
خبر مهم ان روزا استیضاح کردان (وزیر کشور دولت نهم) بود، با کلی داستان آقا استیضاح شد (بماند!).
...بیشتر وقتمو کار گرفته، با آدمای....که خودشونم نمیدونن چی میخوان و فقط میگن "نه"؛ ولی مهم نیست، منم میگم "نه"!

۱۳۸۷/۰۷/۲۸

28 مهر 87

امروز یکشنبه بود و من کلاس نداشتم، ولی واسه کار سعید رفتم دانشگاه، البته کارش تموم نشد، خورد به دیوار....سعید دیگه!
الان که دارم مینویسم، چمباتمه نیستم رو صندلی و یکی هم داره زنگ خونه رو میزنه. بگذیریم؛ چند روز پیش با فرزاد و مهیار و میلاد و پسرعموی فرزاد وی پی اس خریدیم؛ که شاید یه پول تو جیبیی گیرمون بیاد.
این وسط یه بزغاله فیلیپینی پسورد اکانتمونو دزدیده که بلاخرا پس گرفتمش....
خبر مهم دیگه...هم...آها، فوتسال
...سعید بود، باید واسه فردا راکت جور کنیم، قرار شد فردا صبح بخریم
آها میگفتم، فوتسال....دل ما رو خون کردن! 50 ثانیه مونده بود که بریم نیمه نهایی، گل رو خوردیم شدیم 5-5 به خاطر تفاضل گل نرفتیم؛ ولی جاش تو فوتبال جوانان (یا شایدم نوجوانان) قهرمان آسیا شدیم.
بذار بینیم دیگه چی باید بگم.......آها، پیغامک، ردیف شده و نسخه جدیدش آنلاین شد...بله.
همین!

۱۳۸۷/۰۷/۰۷

کارشناسی هم رو به موت است

آره دیگه، خز شده! بده، نمیشه تحمل کرد با جلقه های 69 تو یه سالن را رفت و از این جور حرفا، به همین خاطر تصمیم گرفته شد که ترم 6 پایان خوشی باشه برای مدرک در پیت مهندسی برقمون. نمیدونم چی بگم دیگه....17 واحد مونده که اگه بذارن پاس کنیم تموم میشه.
بریم پی کارمون....آه، دادشم هم قبول شده، عمران!

۱۳۸۷/۰۶/۱۷

کویر

الان داره جونم در میاد! سرما خوردم خفن....ولی اومدم بنویسم که هفته پیش (دقیقه هفت روز پیش!) رفتیم کویر. دوتا اتویوس یودیم، یه اتوبوس بچه سوسولای دانشگامون بودن که خیر سرشون اومده یودن واسه رصد (ولی واسه چادر زدن اومده بودن)، یه اتوبوسم بچه های ngoبودیم؛ چون الان حال و حوصله ندارم فقط میگم خیلی خوش گذشت.

۱۳۸۷/۰۶/۰۶

تابستونم گذشت

اینم از ترم تابستون، 2 سال آسایش نداریم از دست این درسا (نیس خیلی درس میخونم!). ولی سخت نگذشت، دکتر رضوی خیلی حال داد، تو استادا یکه، حرف نداره، خدا نیگرش داره واسه خانوادش و دانشجوهاش. تو تمام زندگی یه ماه بدون استرس درس خوندم...
بگدریم، امروز چهرشنبه بود، 5 تیر (الان 6 تیر شده 0:45)؛ قسمت باشه جمعه با برو بچه های ngo میریم کویر (طرفای کاشان).
چند وقت بد تو کفه دوربینم، لامذهب گرونه..460 تومنه، ولی چیزه ردیفیه واسه من، امیدوارم بتونم بخرمش...

۱۳۸۷/۰۵/۰۸

60

نمردیم و تو این دانشگاه کذایی 20/20 واحدارو پاس کردیم، اونم چی، با دو نا 20 سه واحدی!
روحم شاد شد وقتی نمره هام اومد و چیزی نیفتادم. ولی از نمره میکرو سوختم، 13 داد. همه رو نوشنه بودم، سه تا سوال گلاب داده بودف چون پروژه ندادم نمره نداد...دو ترم پیشم که پروژ داده بودم نمره پروژمو نداده بود، میبریم نمیدنف نمیبریم نمیدن، شانس نداریم که!
تابستونیم مجبوری 6 واحد گردن کلفت برداشم، کارم هست..شیر تو شیر شده! خدا به خیر بگذرونه

۱۳۸۷/۰۴/۱۵

15-04-87

hmmmm
امتحانا تموم شد. دو سه روز پیش (آمار روزام از دستم در رفته!). فردا انتخاب واحد ترم تابستونه، ولی هنوز نمره ها نیومده. به کی بگی آخه؟ عین خیالشونم نیست...اه اه. بازم دم فرزاد (رضوی -- حضرت استاد) گرم که زود نمره هاشو داد؛ بعد 4 ترم دوباره یه 20 دیدم.
...از آخرین امتحان (مدار2 -- با خفت و خاری شدم هم کلاس جماعت چس ترم!) که برگشتم راست رفتم حموم، بابام اومد موهارو از ته زد بعد با بچه ها رفتیم فایرفاکس پارتی (ابتدا سگپز و بعد فدک) خوش گذشت.
اینا که مهم نبود، مهم گوگل بود! بلاخاره پول رو داد، مام باس بدیمش به مخابرات ***** سه دورس قبضم پرداخت نشده!
و ناگهان تمام!

۱۳۸۷/۰۳/۳۱

باز هم..

بازم امتحانا شروع شدن، آخر ترم شد. ما موندیم یه تپه کتاب و جزوه. دیروز ماشین 1 امتحان دادم، خدا به خیر بگذرونه، امیدوارم که قبول شم. چون اصلا دلم نمیخواد دوباره سر کلاسش بشینم. یه سوال رو ننوشتم یکی رو هم اول درست حل کردم بعد پاکش کردم اشتباه حل کردم!
امتحان بعدی زبانٍ.

۱۳۸۷/۰۲/۳۱

شیراز

حسابی تنبل شدم رفته، همش 3 روز شیراز موندما، ولی حسابی اثر کرده!
دوشنبه هفته پیش را افتادیم رفتیم شنبه هم برگشتیم. ولی تازه الان دارم مینویسم. به هر حال، همایش هنرهای صناعی دانشجویان کشور بود؛ جالب بود. آدمای متفاوتی از جماعت ما هستن. اونجا که رسیدم (دانشگاه شیراز) رفتیم پیش آقای صمد دوست ناصر، 1 ساعتی تو یکی از اتاقای (فکر کنم) امور فرهنگی تاب خوردیم. بعد رفتیم دبیرخونه همایش به ادامه تاب خوردن پرداختیم! گذشت و شب شد. شب رو تو اتاق صمدینا موندیم (تو خوابگاه). اتاق دانشجویی بود دیگه...هم اتاقیای باحالی داشت. فقط اسم علی یادمه؛ قیافش به بچه های جنوب مبخورد ولی شمالی بود!
روز بعدش رفتیم باغ ارم. خیلی قشنگ بود. باغ ارم واسه دانشگاس برا همین واسه دانشجوهای اون دانشگا مجانیه. کلی حال میکنن واسه خودشون، از دانشگا که قل بخورن تو میفتن تو باغ.
تو اون سه روز حافظیه، سعدیه، نارنجستان قوام و پارسه هم رفیم. قرار بود استاد کیمیا قلم ربان میان ترم بگیره، نگرفت. استاد پویان پنجشنبه کلاس نرفته بود. جناب میرحسینی هم حضور غیاب نکرده بود و همه اسباب خوشنودی ما شدند.
ها! حالا نوبت شیرازیاس؛ تا اونحایی که من دیدم آدمای با معرفت و بجوشی بودن. لحجشونم باحاله "کاکو"! ولی بعضیاشون یه کم همچین بی حالن.
در کل خوش گذشت!

۱۳۸۷/۰۲/۲۱

21 اردیبهشت

مامان بابا و عموها پنجشنبه ظهر رفتن کربلا، قراره 10 روزه برگردن. من و حامد موندیم خونه. آبجی خانوم هم رفته خونه عموینا پیش دختر عموها. جمعه و شنبه به خاطر کنکور ارشد دانشگاه تعطیل بود؛ واسه ما توفیری نداشت.
برم که بساط شام آمادس...املته دیگه!
راستی، قراره دوشنبه یا سه شنبه با ناصر بریم شیراز..هممم

۱۳۸۷/۰۱/۱۶

16 فروردین 87

(زبونم بیرونه!)

امروز دومین روز مسابقات IranOpen 2008 بود، با بچه ها پاشدیم رفتیم تماشا. از دیروز مزخرف تر بود! حداقل دیروز یکم به این ربات فوتبالیستا خندیدیم، ولی امروز هرچی نشستیم بازی نکردن. همشون تقریبا همیشه دچار نقص فنی (!) بودن. یه مشت ******* رو ورداشتن آوردن اینجا ملت سر کار گذاشتن؛ هه!
ما ساعت 12 رفتیم کباب دو رو گرفتیم بعد فدک چادر زدیم خوردیم حالشو بردیم (البته با حکم!).

۱۳۸۷/۰۱/۱۴

13 بدر

آقایی که شما باشی عارضم خدمتون دیروز 13 بدر بود. طبق روال سال های قبل با فک و فامیل راهیه دشت و دمن شدیم. وقتی که ما رسیدیم آفتاب بود! اونقدری که نذاشت یه چرت بخوابیم...
گذشت، ساعت شد حدود 2، هوا ابری شد ولی خوب بود چون خبری از باد نبود، عمو جان جوجه ها رو کباب کرد و رفتیم سر سفره؛ لب که بردیم به غذا یکم باد شد...باد شدیدتر شد، 10 دقیقه نشد که بارونم گرفت اونم چه بارونی! هول هولی غذای آکنده از شکوفه و برگ درخت و دادیم بالا دوان دوان رفتیم تو مایشن. اوقدر خیس شده بودم که آب از سر و صورتم میچکید!
آقا ما نیشسیم تو ماشین ملت زیراندازارو جم کردن هوا آفتاب شد! یه جوری که انگار 1 هفتس ابر به خودش ندیده!!
از شانس ماس دیگه....
نیشستیم با ذغالای باقی مونده از آتیش ناهار چای دم کردیم.
تمام.

۱۳۸۷/۰۱/۰۷

عید!

سلام
رفتیم مشهد و برگشتیم، خوش گذشت....ولی امان از بعضی از مردم!
الان یکم سرما خوردم، آب ریزش بینی دارم. دیوونم کرده؛ کاریش نمیشه کرد، بس که رعایت نمیکنم.
فقط اینو میتونم بگم که تو تعطیلات هیچی مثل خواب نمیچسبه....
یا هو.

۱۳۸۶/۱۲/۲۶

سال تموم شد!

سلام، امروز 26 اسفنده، آخرین روز از سال 86 که قزوینم؛ امروز داریم مشهد که اگه خدا بخواد سال تحویل رو اونجا باشیم...
دیشب به هرجور خواستیم با بروبچ بریم یه چرخی بزنیم.....نشد!
الانم دارم بساط موسیقی به راه میکنم......
سال نو مبارک
یا هوو

۱۳۸۶/۱۲/۲۴

آخرين روزهاى سال

امروز ٢٤ اسفنده و به قولى روز انتخابات براى مجلس هشتم، ولى من راى نميدم(چون كه!)٠ بگذريم...الان دراز كشيدم دارم موسيقي گوش ميدم. يه ساعت پيش داشتم MacWorld 2008 keynote رو نگاه ميكردم، خيلى جالب بود. بسيار كيفور شدم! بايد اسباب سفر چيد، پس فردا انشاالله عازم سفريم، سفري شلوغ...

۱۳۸۶/۱۲/۱۰

10-12-86

بله آقا!
امتحانا تموم شد و بنده ی حقیر با معدل 12.3 و با 6 واحد افتاده به صورت خدایی مشروط نشدم؛ نکته قابل توجه اینجاست که مخابرات شدم 15 و فیزیک 9! میزنن دیگه، چه میشه کرد؟!
امروز با محمد رضا و مملی رفتیم نمایشگاه برق و اتوماسیون. چیزای جالبی داشت....وجالب تر این بود که بنده یک عدد لامپ کم مصرف 20وات که تاریخ تعویضش 1383 بود رو تو مسابقه شرکت برق برنده شدم!!!
این روزا هوا خیلی خوبه، آدم دلش میخواد بره بیرون قدم بزده....

۱۳۸۶/۱۱/۲۶

26 بهمن 86

سلام
امروز جمعه 26 بهمنِ، امتحانام 12 بهمن تموم شد ولی فقط نمره دوتا از درسام اومده! نمیدونم این اساتید چیکار میکنن که این برگه ها رو تصحیح نمیکنن. آدم جونش در میاد از دلشوره...
پریروز با بچه های دانشگاه رفته بودیم موزه عبرت! بازداشتگاه ساواک. جای ترسناکی بود؛ اونجا فهمیدم که اشخاصی مثل نصری (استاندار قزوین)،علیخانی (نماینده مجلس قزوین) و مخملباف هم تو اون بازداشتگاه بودند....
بگذزیم، الان داره برف میاد. امسال زمستون سال پربرفی بود، حد اقل واسه هم سن و سالای من.
یا حق

۱۳۸۶/۱۱/۰۶

وسط امتحانا

الان وسط امتحانام، دوتاشو دادم و 5 تا مونده. اولیش ماشین بود که اصلا رضایت بخش نبود. دومیش معماری بود که خوب بود. فرا الکترونیک 3 دارم و خیلی ازش میترسم. پس فردا هم فیزیک الکترونیک! خیلی برنامه ها ناجور شده....خدا به دادم برسه