۱۳۸۸/۱۰/۰۲

۱۳۸۸/۰۸/۲۰

یک برنامه مناسب برای یک روز

بعد از صبحانه میخوابی / ظهر برای رفع گرسنگی ناشی از خواب نهار میخوری / بعد از نهار برای کمی استراحت میخوابی / عصر برای تجدید قوا عصرانه میخوری / بعد از عصرانه برای اینکه توان شام خوردن داشته باشی میخوابی / شب بیدار میشی برای شام / و بعد از شام برای شروع یک روزه تازه میخوابی / خیلی برنامه مفید و حساب شده ایه

۱۳۸۸/۰۸/۰۸

سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد

سه پلشت آید و زن زاید و مهمان برسد

عمه از قم برسد خاله ز کاشان برسد

خبر مرگ عمقلی برسد از تبریز

نامه ی رحلت دائی ز خراسان برسد

صاحب خانه و بقال محل از دو طرف

این یکی رد نشده پشت سرش آن برسد

طشت همسایه گرو رفته و پولش شده خرج

به سراغش زن همسایه شتابان برسد

هر بلائی به زمین می رسد از دور سپهر

بهر ماتم زده ی بی سر و سامان برسد

اکبر از مدرسه با دیده ی گریان آید

وز پی اش فاطمه با ناله و افغان برسد

این کند گریه که من دامن و ژاکت خواهم

آن کند ناله که کی گیوه و تنبان برسد

کرده تعقیب زهر سوی طلبکار مرا

ترسم آخر که از این غم بلبم جان برسد

گاه از آن محکمه آید پی جلبم مامور

گاه از این ناحیه آژان پی آژان برسد

من در این کشمکش افتاده که ناگه میراب

وسط معرکه چون غول بیابان برسد

پول خواهند زمن من که ندارم یک غاز

هرکه خواهد برسد این برسد آن برسد

من گرفتار دو صد ماتم و "روحانی" گفت سه پلشت آید وزن زاید و مهمان برسد

سید غلامرضا روحانی (۲۱ اردیبهشت ۱۲۷۶ خورشیدی تا ۸ شهریور ۱۳۶۴) شاعر طنز پرداز ایرانی است که تخلص مستعار اشعار طنزش اجنه میباشد.

هشت هشت هشتاد و هشت

امروز 8/8/88، تولد امام رضاست. و جمعه

۱۳۸۸/۰۸/۰۴

سردم شد

سردم شد، باد می وزید، تاریک بود، گویا روز رفته بود یا شاید شب آمده بود، سرد بود، سردم شد، دیگر لباس گرم هم گرم نیست...

چهارم آبان هشتاد و هشت

دو هفته گذشته، هنوز قرص میخورم، هنوز وقتی قرص نمیخورم معدم میسوزه.
پنجشنبه رفتیم کنسرت گروه "آوای مهربانی"، بد نبود.

۱۳۸۸/۰۷/۲۲

نیست در این گفته ی من سوسه ای

 نیست در این گفته ی من سوسه ای
گر تو به من وام دهی بوسه ای
بوسه ی دیگر سر آن می نهم
لحظه ی دیگر به تو پس می دهم
من که نگفتم تو بده بوسه مفت
طاق بده بوسه و برگیر جفت

۱۳۸۸/۰۷/۱۶

شانزده مهر هشتاد و هشت

تکمیل ظرفیت قبول شدم.
پریروز رفتیم همدان، با جمعی از پیغامکیان.
سه روز قبلش هم رفته بودم کویر، با فرزاد و میلاد و مهیار، والبته چندتا از دوستان NGO.

۱۳۸۸/۰۶/۲۵

بیست و پنج شهریور هشتاد و هشت

ماه رموضون داره تموم میشه، خاله اینا دارن میان اینجا امروز.
هفته بعد می‎خوام برم تاریخ اعزام رو عقب بندازم، سعید می‎خواد بندازه جلو.

۱۳۸۸/۰۴/۳۱

سی و یک تیر هشتاد و هشت

پنج شنبه هفت پیش (فکر کنم 26 تیر بود) با سعید و جمال و وحید و داریوش رفتیم تبریز. ساعت 1 صبح راه افتادیم، ساعت حدود 6 رسیدیم. رفتیم خونه دوست داریوش، بهزاد. 4 روز موندیم. احمد هم بود، تبریزی بود. بچه های خوبی بودن.
تبریزی ها مردم خونگرمی بودند. بری بری هاشونم معرکه بود.
شمال و شمال شرق شهر داشتن ساخت و ساز می‎کردند، برج.
خوش گذشت

۱۳۸۸/۰۴/۲۴

بیست و چهارم تیر هشتاد و هشت

تقریبا دو ساعت پیش یه هواپیمای توپولوف با 136 مسافر و خدمه 16 دقیقه بعد از بلند شدنش نزدیک قزوین سقوط کرد و همشون مردند. دلیلش؟

۱۳۸۸/۰۴/۲۳

بیست و سوم تیر هشتاد و هست

فقط صبح تونستم برم معاینه پزشکی، نگام کرد گفت قد و وزنت رو می دونی؟ گفتم نه؛ نوشت قد 175، وزن 70. جفنگ نوشت.
سزم درد میاد، سرما خوردم.
چند روزه خیلی بستنی می خورم، فکر کنم آخرش بمیرم، همه امیدم به لیسانسمه که هنوز نگرفتم!

۱۳۸۸/۰۴/۰۹

نهم تیر هشتاد و هشت

هوا خیلی گرمه، خیلی.
سه روز دارم میرم واسه تصفیه حساب، هر روز یه جاش میلنگه، فردا هم باید برم.
انتخابات شروع شد، خیلی چیزاهای دیگه هم شد، و دیروز گفتند که تموم شد. ولی پایان خوشی نداشت.

۱۳۸۸/۰۳/۱۹

نوزدهم خرداد هشتاد و هشت

لازمه نشستن و كار نكردن بالا نشستن است.
با خوردن هر گندي شايد به بالا رسي، ليك در بالا نماني.
هر كه گندي بر تو انداخت، حتماً دشمن نباشد.
هر كه از گندي بدر آوردت، حتماً دوست نباشد.
گر خوشي، دهان ببند و آواز، بلند مخوان.

از http://farimah.peyghamak.com/comments.aspx?PostID=81801

۱۳۸۸/۰۳/۱۰

ده خرداد هشتاد و هشت

امروز هوا بادی بود یکم.
همه جا صحبت انتخاباتِ، دیشب فیلم مستند موسوی رو پخش کردند، امشب هم محسن رضایی رو. تا 22 خرداد باید صبر کرد.
چند روز با حسین میریم یکم میدوییم، اون خیلی بیشتر از من شکم داره...
پدر خانوم همسایه هم چند روز پیش فوت کرده، دخترش که خانوم همسایمون باشه حالش خوب نبود، مامان رفته بود دیدنش.

۱۳۸۸/۰۳/۰۱

اول خرداد هشتاد و هشت / کنکور

جواب کنکور ارشد سراسری اومد
در نوع خودش اون %40 جالب بود، چون دقیقا به جای نقاشی کشیدن پشت برگه سوالا اون ها رو جواب دادم. رتبم شد 700، آخرین رتبه پذیرش شده 400 بود.

۱۳۸۸/۰۲/۲۲

بیست و دوم اردیبهشت هشتاد و هشت

هوا نصفه نیمه ابریه، این مجریای احمق تلوزیون دارن جفنگ میگن باز...حالم ازشون بهم میخوره.
جمعه کنکور دادم، سخت بود دو تا از درسا.
پریروز با دوستان رفتم نمایشگاه کتاب؛ شلوغ بود و فضاهاش نا عادلانه تقسیم شده بود.
امروز میرحسین میاد دانشگاهمون، میخوام برم.

۱۳۸۸/۰۲/۱۱

یازدهم اردیبهشت هشتاد و هشت

امروز جمعست و الان هم هوا ابری؛ دیروز حسابی بارون بارید.
11 روز پیش آخرین امتحان کارشناسی رو هم دادم. استاد چهارده داد، خودم ازش خواستم که چهارده بده.
یک هفته بعد هم کنکور ارشدِ. سخته درسا، سوالا جفنگن. امیدوارم قبول بشم.
امسال استقلال قهرمان لیگ برتر شد، ولی دیروز تو جام حذفی حذف شد. پرسپولیس هنوز تو جام حذفی مونده.
قطبی سرمربی تیم ملی شده. سه تا بازی داره تا جام جهانی.
حوصلم سر رفته...

۱۳۸۸/۰۱/۲۹

بیست و نه فروردین هشتاد و هشت

داره تگرگ میاد. پس فردا باید دوباره امتحان بدم تا تموم شه این کارشناسی؛ استرس بالاست.
دونه های تگرگ محکم میخورن به گوشه پنجره، از دریچه کولر صدای بارون میاد، اتاقم تاریک شده.

۱۳۸۸/۰۱/۱۵

عید هشتاد و هشت

9 فروردین رفتیم اصفهان به همراه خانواده. از روز اول که رسیدیم هوا سرد بود و بارونی تا 13 فروردین. 13 بدر هوا آفتاب شد تو مایه های تابستون.
خوش گذشت در کل. البته "بیست" رو هم اونجا دیدم.

۱۳۸۸/۰۱/۰۶

ششم فروردین هشتاد و هشت

شیش روز از این سال گذشت و هیچی به هیچی.
گفتیم حالا یه سالم سال تحویل رو بریم امازاده بینیم چجوری انقدر تعریف میکنن؛ با دوستان رفتم...نیم ساعت مونده بود به سال تحویل، داشتن زیارت عاشورا میخوندن! شد نزدیکای سال تحویل یه بار دعای تحویل سال رو خوندن بعدش دعای فرج، بعد دعای تحویل سال...یه چند بار هی اینکارو کردن بعد معلوم نشد کی سال تحویل شد!
خونه بهتره.
صدا سیما این چند سال افتضاح شده، قدیما یه سازو دهلی میزند، الان دیگه هیچی....گویا علاقه ای به این رسم ندارن.
فیلمایی هم که پخش میکنن همه آشغالِ. خجالتم نمیکشن. اه

۱۳۸۷/۱۲/۲۶

۲۶ اسفند

دیروز با بچه ها یه برنامه ریختیم واسه ft. اول رفتیم پارک ملت تخمه شکستیم بعدش رفتیم یه جا که تو مایه های سگ پز بود، ولی عمرا به پای سگ پز برسه، اون یه چیز دیگس لامصب!
نکته جالب این بود که این آقا هم اسمش سعید بود. به هر حال...بعدش هم تا یه جاهایی پیاده رفتیم و ساعت ۱۱:۱۵ رسیدم خونه.

۱۳۸۷/۱۲/۱۵

پانزده اسفند هشتاد و هفت

فقط 15 روز تا شروع سال جدید مونده، همیشه اسفند ماه رو دوست داشتم...کلا از آب و هوای این روزا خوشم میاد...
امروز رفته بودیم یه سمینار در رابطه با پردازش تصویر و اینجور چیزا؛ تو دانشگاه خودمون بود، جالب بود در کل. نتیجش این شد که بهترین چیز سمینار قسمت آخرشه، پذیرایی!
درس معرفی به استادم هم موند واسه اونور سال، استاد فرمودند که نمیتونی اینور سال امتحان بدی. (یه چی گفت دیگه!)
بله، همین بود.

۱۳۸۷/۱۲/۰۳

شکار روباه - 2 بهمن 87

دیشب با دوستان رفتیم تاتر "شکار روباه" به کارگردانی آقای علی رفیعی. تقریبا 2 ساعت و نیم طول کشید، قرار بود 6 شروع بشه ولی 6:30 شروع شد. روایتی بود از آقا محمد خان قاجار، جالب بود در کل.

۱۳۸۷/۱۱/۲۳

بیست و سوم بهمن هشتاد و هفت

پریروز پروژم رو هم تحویل دادم نمرش رو هم گرفتم؛ و ایضا برگه های کارآموزی. فردا پس فردا هم کنکوره ولی اصلا نخوندم....ای بابا
هوا حسابی بارونی و بهاری، انگار نه انگار که زمستونه. 

۱۳۸۷/۱۱/۱۷

هفده بهمن هشتاد و هفت

همممممم (سرما خوردم)!
اقایی که شما باشی، دیروز رفتیم دانشگاه خراب شده دم استادرو ببینیم نمرمونو بگه؛ هرچی به درو دیوار زدیم و عز و التماسش کردیم نگفت که نگفت! حالا چی، منم یه سوال شش نمره ای رو کامل غلط نوشته بودم، اینم معروف بود به بد نمره دادن! داشتم میمردم، گفتم اگه اینم بندازتم.....واویلا میشه. هیچی آقا، صبر کردیم تا نمره ها رو برد دایره امتحانات و تحویل داد و اومد بیرون زودی رفتم و نمرم رو از آقا مهربونه پرسیدم؛ وقتی که نمره رو گفت روحم شاد شد! پاس کردم...

۱۳۸۷/۱۰/۱۳

13 دی

بله...یه چرتکه که بندازیم میشه به عبارتی....8 روز! تو این هشت روز باید دوتا درس رو تموم کنم. هشت روزم میمونه واسه یکی.
امروز تا الان اندکی خوندم، بقیش رو هم تا شب میخونم.
هوا دوباره خیلی سرد شد، نمیدونم چرا! حساب کتاب نداره که لامصب، فقط سرده و هیچی نمیباره:(
همین.