۱۳۸۸/۰۱/۰۶

ششم فروردین هشتاد و هشت

شیش روز از این سال گذشت و هیچی به هیچی.
گفتیم حالا یه سالم سال تحویل رو بریم امازاده بینیم چجوری انقدر تعریف میکنن؛ با دوستان رفتم...نیم ساعت مونده بود به سال تحویل، داشتن زیارت عاشورا میخوندن! شد نزدیکای سال تحویل یه بار دعای تحویل سال رو خوندن بعدش دعای فرج، بعد دعای تحویل سال...یه چند بار هی اینکارو کردن بعد معلوم نشد کی سال تحویل شد!
خونه بهتره.
صدا سیما این چند سال افتضاح شده، قدیما یه سازو دهلی میزند، الان دیگه هیچی....گویا علاقه ای به این رسم ندارن.
فیلمایی هم که پخش میکنن همه آشغالِ. خجالتم نمیکشن. اه

۱۳۸۷/۱۲/۲۶

۲۶ اسفند

دیروز با بچه ها یه برنامه ریختیم واسه ft. اول رفتیم پارک ملت تخمه شکستیم بعدش رفتیم یه جا که تو مایه های سگ پز بود، ولی عمرا به پای سگ پز برسه، اون یه چیز دیگس لامصب!
نکته جالب این بود که این آقا هم اسمش سعید بود. به هر حال...بعدش هم تا یه جاهایی پیاده رفتیم و ساعت ۱۱:۱۵ رسیدم خونه.

۱۳۸۷/۱۲/۱۵

پانزده اسفند هشتاد و هفت

فقط 15 روز تا شروع سال جدید مونده، همیشه اسفند ماه رو دوست داشتم...کلا از آب و هوای این روزا خوشم میاد...
امروز رفته بودیم یه سمینار در رابطه با پردازش تصویر و اینجور چیزا؛ تو دانشگاه خودمون بود، جالب بود در کل. نتیجش این شد که بهترین چیز سمینار قسمت آخرشه، پذیرایی!
درس معرفی به استادم هم موند واسه اونور سال، استاد فرمودند که نمیتونی اینور سال امتحان بدی. (یه چی گفت دیگه!)
بله، همین بود.