گذر عمر
عمری گذشت
۱۳۸۸/۱۰/۱۸
هجده دی هشتاد و هشت
ميخواستم برم اول دبيرستان، هنوز تابستون بود، بابام گف يكي از دوستاش ميگه نيرو محركه هنرستان داره، ولي امتحان ورودي ميگره، بخون شايد قبول شدي؛ داشتم هندونه ميخوردم، گفتم باشه. اين شد كه الان اينجام.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر