۱۳۸۶/۰۱/۰۵

!شب عید

سلام
بلاخره این سال 1368 هم اومد...تا اینجاش که واسه ما خوب بوده، حال داده، خداکنه که تا آخرش خوب بمونه...
امروز هوا خوب بود، صبح آفتاب و شب بارون! هوای بهار دیگه، نمیشه خرده گرفت.
صبحی رفتم خونه ناصرینا، بعد با ممرضا و فرشاد، اخرشم با مملی رفتیم یه چرخی زدیم...
الانم که دارم مینویسم تازه شام خوردم!!! اگه بازم ادامه بدم دیگه میشه جفنگ!
فعلا

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر